نوع مقاله : گزارش

نویسنده

گروه علوم و مهندسی محیط زیست دانشگاه تهران

چکیده

ساعت ۶ صبح بود. آماده ‌شدم برم مدرسه دیگه داشت دیرم می‌شد، مدرسه‌ای که درس می‌دادم توی روستا بود و تا شهرمون فاصله نسبتا زیادی داشت. با عجله چادر سرکردم، پیش به سوی مدرسه. دلم برای دانش‌آموزام یه ذره شده بود، ناگفته نمونه که این دلتنگی متقابل بود چون من و دانش‌آموزام به شدت وابسته هم بودیم و با هم مثل یک رفیق. هوای فوق‌العاده‌ای بود، اواخر آبان‌ماه بود. شماهم قبول دارید پاییز نسبت به بقیه فصل‌ها یه جور دیگه‌ای خاص‌تر. وای! از اونجا که در حیاط رو باز کردم براتون بگم... با چه صحنه زیبا و رویایی مواجه شدم مطمعنم شما هم بودید میخکوب می‌شدید.کوچمون پرشده بود از برگهای زرد و نارنجی، بهتره بگم باران خوش‌رنگ برگ‌ها. انقدر محو این زیبایی بودم که ترس همیشگی هوای گرگ و میش و سکوت خوفناکش رو یادم رفته بود، البته یخورده هم ترسیده بودم.. ناگهان به خودم اومدم، متوجه شدم چند سار خوش صدا نبش کوچمون روی اون چنارهای قدیمی در حال اجرا سمفونی بی‌نظیری هستن، آهنگسازش هم موسم دلپذیر پاییزی بود. تماشای این کنسرت زیبا چنان لذت‌بخش بود که زمان رو ازدست دادم...

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

The author's environmental experience

نویسنده [English]

  • zeinab mahmoudi

Department of Environmental Sciences and Engineering, University of Tehran

چکیده [English]

It was 6 am. I got ready to go to school, but I was running late. The school I was teaching at was in the village and quite a distance from our city. I hurriedly headed towards the school. I felt a little bit sorry for my students, and it goes without saying that this longing was mutual because my students and I were very close to each other and were like friends. The weather was wonderful, it was late November. You must agree that autumn is somehow more special than other seasons. Wow! From where I opened the door to the yard, let me tell you... What a beautiful and dreamy scene I encountered. I'm sure you were also stunned. Our little village was filled with yellow and orange leaves, or rather, a beautiful rain of leaves. I was so absorbed in this beauty that I had forgotten the constant fear of the twilight air and its eerie silence, of course I was also scared.. Suddenly I came to my senses, and realized that several beautiful starlings on the corner of our village were playing a unique symphony on those old plane trees, the composer of which was the pleasant autumn season. Watching this beautiful concert was so enjoyable that I lost track of time...

کلیدواژه‌ها [English]

  • Environment
  • Schoo
  • Preschool Teacher
  • Painting
  • Parsa